هشتم اسفندماه ،(بیستم جمادی الثانی )هر سال،در ایران روزی پر از خاطره و معنویت
است؛ خاطراتی شیرین از مادران مهربان،فرزندان با محبت و همسران با وفا ؛ این روز به
یُمن زاد روز بانوی نمونه اسلام، فاطمه زهرا ، روز مادر نام گرفته است.

ما نیز مانند اکثر فرهنگ های دنیا مادر را می ستاییم و او را پاس می داریم. با اینکه در تمام
جهان روز دیگری به این عنوان یعنی روز مادرشناخته می شود و گرامی داشته می گردد.ما
در ایران روز ه اسفند را به عنوان روز زن و مادر نام نهاده ایم.

روز نامه بهار ایران این روز عزیز را به تمامی مادران، زنان و دختران ایرانی تبریک و
تهنیت می گوید.

به مناسبت روز مادر


مادر نگاه خسته و تاریکت با من هزار گونه سخن دارد
چشمی که پر زخنده ی شادی بود تاریک و درد ناک و غم آلودست
ما درم !
این نوشته را به خاطر تو می نگارم و به روان پاکت تقدیم می کنم .
به تو که سالهاست مرا تنها گذاشته و به جهان دیگری سفر کرده ای ؛
به تو که هیاهوی زندگی را ترک گفته و در ابدیت جاوید فرو رفته ای ؛
به توکه با رفتنت شادی های زندگی با من بیگانه شدند و اینک در دنیای خاطراتم این صدا به گوشم
می رسد :

  • تو مرا فریاد کن ای همنفس !
  • این منم آواره فریاد تو
  • این فضا با بوی تو آغشته است
  • آسمانم پر شده از یاد تو
    بی سبب نیست که می گویند مادر زیبا ترین شعر خداست . او مظهر پارسایی و توکل
    است . مظهر زهد و پرهیزکاری است .سمبل ایثار ، فداکاری ، شکیبایی و عاطفه است :

مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست .
آری …سالها می گذرد ؛ اما فرزند تو هنوز باور ندارد، که تو رفته ای .هنوز دستهای پر احساس و پر
عطوفت ترا حس می کند؛هنوز صدای خسته ات یه گوشم می رسد :دیوان خواجه شیرازرا می گشودی
و می خواندی :
صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت ناز کم کن که دراین باغ بسی چون تو شکفت ..
می خواهم با اشگ هایم گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت هزاران افسوس و دریغ و
بر مزارت گذارم اما دوری از شهر ودیار این خواست را از من گرفته است :
دل نمی خواست جدایی تو ، اما چه کند ؟ گردش چرخ ، نه بر دایره دلخواه است .!
روانش شاد :فرزند دور از شهر و دیار
محمد حسن




مادر در ادبیات فارسی

فردوسی پاکزاد‌ برای زن و مادر جایگاهی فراتر از پرورش فرزند و عشق به همسر قائل است و آن
احترام به خرد مادر است. این نوع نگاه به زن را در کمتر متون ادبی و تاریخی می‌توان یافت.

در شاهنامه، زنان، مردان را راهنمایی می‌کنند، برخی بر مسند سیاست تکیه می‌زنند و برخی در میدان
کارزار می‌جنگند. زن دارای هویتی مستقل است و هویت اجتماعی زن و مادر کاملا پذیرفته شده است
مادران در شاهنامه مادرانی خردمند و دنیا دیده‌اند. فرانک همسر آبتین، فرزندش فریدون فرخزاد را از بیم
گزند ضحاک به مزرعه داری می‌سپارد و از او عهد می‌گیرد تا او را چون فرزند خویش بپرورد و
هنگامی که فریدون می‌خواهد عجولانه علیه ضحاک شمشیر بکشد، مادر او را پند می‌دهد
«جهان را به چشم جوانی مبین» او پند مادر را می‌شنود و تا هنگام مناسب شکیبایی می‌کند
تهمینه مادر سهراب، او را از لشکرکشی به ایران برحذر می‌دارد اما سهراب پند مادر خردمند خود را
نمی‌شنود و همین خیره ‌سری و غرور، زمینه‌های مرگش را فراهم می‌کند.
در داستان هزار و یک‌شب نیز زنی به نام شهرزاد به قهرمان اصلی داستان تبدیل شده و با قصه‌های هر
شبش جان زنان بسیاری چون خود را از مرگ رهایی می‌بخشد اما پس از دوره باستان، هویت اجتماعی
زنان و مادران در ایران کم کم رنگ می‌بازد و نقش و هویت آنها در نهاد خانواده و پرورش فرزند و عشق
به همسر تعریف می‌شود.

 مولوی در مثنوی معنوی، مقام زن را ستوده و او را مایه نشاط، امید، سرزندگی، پویایی و عشق می‌داند
او در یک داستان به این حقیقت پرداخته که هر مرد به امید و عشق زنش به کار و پویایی می‌پردازد.
ای بسا از نازنینان خارکش
بر امید گلعذاره ماهوش
ای بسا حمال گشته پشت ریش از برای دلبر مه‌روی خویش

سعدی نیز زن را مایه امید مردان می‌داند

در گلستان، حرمت مادر را آنقدر ارج و ارزش می‌نهد که حکایت می‌کند
وقتی به جهل جوانی، بانگ بر مادر زدم. دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خُردی
فراموش کردی که درشتی می‌کنی؟
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خُردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیرمردی و من پیرزن
شیخ اجل در کتاب بوستان نیز از ستایش مقام مادر غافل نبوده و از آزردن دل مادران شکوه
می‌کند
جوانی سر از رای مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت

پروین اعتصامی نیز در اشعار خود نسبت به مقام و منزلت مادر نیک می‌نگرد و بزرگی مردان را
:همواره مرهون و مدیون دامان مادران از خودگذشته می‌داند
به گاهواره مادر به کودکی بس خفت سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان
به اعتقاد پروین، شایسته است تا مقام دختران نیز که مادران فردا هستند، ارزشمند دانسته شود: «همیشه
دختر امروز، مادر فرداست.

و آنجا که اعتبار، مقام، ارزش، استقلال شخصیت و والایی زن و مادر نادیده یا فراموش انگاشته شده است
کسانی چون فروغ فرخزاد همواره با اشعار جانسوز خود بر حقیرکنندگان شخصیت زن و مادر می‌تازد. از
جمله شعرهای «دلم برای باغچه می‌سوزد»، «حلقه» و «عروسک کوکی» بر این حقیقت گواهی می‌دهند
ایرج میرزا، شعری در وصف و ستایش مادر با به کار بردن زیاد واژه آموخت دارد که دغدغه مادر را
همواره آموختن رسم زندگی به فرزند می‌داند و در آخر هستی خود را از هستی مادر می‌داند.
پس هستی من زهستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

فریدون مشیری، لذت یک لحظه مادر داشتن را از همه لذت‌ها گواراتر می‌داند و توضیح می‌دهد‌ همه
زیبایی‌ها و دارایی‌های قابل تصور و غیرقابل تصور جهان:
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است
لذت یک لحظه مادر داشتن

اما شهریار، زیرکانه پرده‌دری و بی‌حرمتی برخی افراد را به ندیدن محبت مادرانه در کودکی‌شان نسبت
می‌دهد:
به خانه اي که نه در وي زن است زندان است
چه دخمه اي که صدش رخنه هست و روزن نيست
چراغ خانه مرد خدا ، زن و بچه است
تو را که نيست زن و بچه خانه روشن نيست
به خانه داري خود هرگز انتخاب مکن
زني که خانه نگهدار و پاکدامن نيسj

اغلب کسان که پرده حرمت دریده‌اند
در کودکی محبت مادر ندیده‌اند
شهريار مادر را چون فرشته اي مي داند که آهنگ لالايي او پيامي خدايي است
مادر فرشته ايست کش آهنگ لايلاي
قدسي ترين پيام خدا و پيمبر است
جز کودک يتيم چه داند که در جهان

بي مادري چه فاجعه يي رقت آور است
درياي مهد مادري از شهريار پرس
کو سينه اش سفينه غواص گوهر است

مهدی سهیلی شاعر معاصر، نگاه مادر را برتر و ارزشمندتر از دولت عالم می‌داند

مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نیست

رهي شعري در قالب مثنوي با عنوان « خلقت زن » تمام اوصاف و سرشت زن را در کمال زيبايي مي
سرايد که خداوند در خلقت وي نهايت دستکاري قدرت را به خرج داده است و در عين حال آميزه اي از تمام
اضداد جهان دانسته است
جهان داور چو گيتي را بنا کرد
پي ايجاد زن انديشه ها کرد
مهيا تا کند اجزاي او را
ز دريا عمق و از خورشيد گرمي
ز آهن سخني ، از گلبرگ نرمي
تکاپو از نسيم و مويه از جوي
ز شاخ تر ، گرائيدن بهر سو
ز شاخ تر ، گرائيدن بهر سو

و اخوان ثالث در شجاعت و جگرآوري زن ؛از مقام شامخ وي چنين ياد مي کند:

همين تنها نبيني شير مردان
فراوان ديده ام من شير زن هم
نشان مردي مردم ، نري نيست
جوانمردي تواند پير زن هم…