ضرب ‌المثل ‌ها بخش با ارزشی ازفرهنگ عامه و زبان را تشکیل می‌ دهند که نشان‌ دهنده اعتقادات جامعه
و فرهنگ هستند. استفاده بجا از ضرب ‌المثل‌ ها موجب زیبایی کلام و درک بهتر پیام از سوی شنونده
می‌شود.
داستان ضرب المثل« خروس بی محل »جالب و خواندنی و دانستنی است زیرا دارای پیام می باشد.در لغتنامه دهخدا آمده است :«خروس بی محل ؛ خروسی که در غیر ساعات و آنات معمول می خواند.
کنایه از شخص وقت نشناس:
گر آفتاب درآید خروس بی محل است »
این ضرب‌المثل را معمولا در مورد افرادی به کار می‌برند که بی‌موقع حرفی را می‌زنند و یا در میانه
کار و یا کلام دیگران ورود می کنند و باعث بر هم خوردن آن می‌شوند.یا شخصی در شرایطی، رفتار
یا کاری انجام داده که اصلا زمان مناسبی برای انجام آن کار نبوده، این شخص هم خروس بی محل است .
بنابراین خروس بی محل یعنی؛ کاری را خارج از وقت خود انجام دادن. به کسی می گویند که وقت شناس است. یعنی شخصی که بی موقع به کار دیگران دخالت کند .
سعدی می گوید :
امشب مگر بوقت نمی خواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس .
لب از لب چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن به گفته بیهوده خروس .


جریمه خروس بی محل در فرانسه !

جریمه 500 یورویی برای صاحب خروس بی‌محل!

دو هفته بعد از دادگاهی شدن خروس بی‌محلی به نام موریس،‌ کار یک خروس بی ‌محل دیگر به نام
کوکو هم در فرانسه به دادگستری کشید.
به گزارش یورونیوز؛ دادگاه شهرستان اواز در منطقه پیکاردی فرانسه، پس از شکایت خانم همسایه
از آواز بی ‌وقت این خروس، صاحبِ کوکو را به پرداخت ۵۰۰ یورو جریمه و تعویض جای این خروس
محکوم کرد.!
اما باید دید که چه داستان تاریخی در پس این ضرب‌المثل قرار دارد؟

در ادامه سلسله مطالب آشنایی با ریشه ضرب المثل ها، در این هفته به ضرب المثل معروف «خروس
بی محل» آشنا می شوید.

ریشه ضرب المثل خروس بی محل


از آنجا که در ادوار قبل بانگ نابهنگام خروس را به سبب و سببی شوم می دانستند لذا به شرح ریشه
تاریخی آن می پردازیم.


داستان ضرب المثل خروس بی محل

در روزگاران قدیم، پادشاهی به نام کیومرث سر دودمان سلسله باستانی پیشدادیان ایران بود . او که
از فرمانروایان نامدار و معروف ایران باستان بوده است. وی فرزندی به نام «پشنگ »داشت که
شبانه‌روز به کوه ‌های مرتفع می ‌رفت و در آنجا با خدای خود به راز و نیاز می ‌پرداخت. این پسر
نزد کیومرث خیلی عزیز و گرامی و به نوعی نور چشم او بود.
کیومرث سپاه قدرتمند و بزرگی داشته است و لشگرکشی ‌های بسیاری انجام می ‌داد. به همین دلیل
کشورهای زیادی با او دشمن بودند. شخصی به اسم دیوان در جنگی از کیومرث به شدت شکست
می‌خورد و او هم شعله‌ ی انتقام را در قلبش روشن می ‌کند تا در لحظه ‌ی مناسبی، زهر خود را به
کیومرث بریزد و انتقام مردمش را از او بگیرد.
دیوان می ‌دانست پسر کیومرث برای راز و نیاز با خدا به کوه می ‌رود. به همین خاطر در کمین او
نشست تا در فرصت مناسبی او را بکشد و انتقامش را از کیومرث بگیرد. یک روز که پشنگ در حال
رفتن به کوه بود، دیوان و تعدادی از افرادش او را تعقیب کردند و هنگامی که به کوه رسید به راز و
نیاز پرداخت و دیوان هم از فرصت استفاده کرد و از پشت، سنگ بزرگی به سر او زد و او را کشت و
از آنجا گریخت.

فردای آن روز کیومرث به کوه رفت تا فرزندش را ببیند، اما در بین راه جغدی جلوی پایش نشست و
شروع به خواندن کرد و بعد از چند دقیقه پرواز کرد و رفت. کیومرث به راه خود ادامه داد و هنگامی
که به کوه رسید با جنازه‌ ی پسرش پشنگ مواجه شد. او به خاطر کشته شدن فرزندش بسیار گریست
و از ته دلش جغد را نفرین می ‌کند و او را شوم می ‌نامد. گویا از آن زمان جغد را پرنده‌ای شوم
نامیدند.
کیومرث متوجه شد که فرزندش را دیوان به قتل رسانده است و به همین دلیل با سپاهش به سمت او
حرکت کرد. در طول مسیر خروسی را دید که رنگ سفیدی دارد و به همراه یک مرغ و تعدادی جوجه
در حال چریدن هستند. ناگهان ماری به آنها حمله کرد و خروس برای دفاع از خانوادش با مار جنگید و
با چند ضربه محکم مار را کشت و کیومرث غیرت و دلاور خروس را تحسین کرد و به سربازانش گفت
مثل این خروس باشید و از ناموس و کشورتان تا پای جانتان دفاع کنید و دستور داد خروس و
خانوادش را در قفسی بگذارند و هنگام بازگشت به ایران از آن‌ها مراقبت کنند.
سپس ارتشش را حرکت داد و بعد از چند ساعت به مقر دیوان رسیدند و با یک حمله تمام افراد دیوان
را کشتند و او را هم گردن زدند و به سمت ایران بازگشتند.
سال ‌ها گذشت و در این مدت کیومرث همیشه به آن خروس آب و دانه می ‌داد و به او محبت می ‌کرد.
یک شب خروس شروع به خواندن کرد و همه از اینکه چرا خروس هنگام شب می ‌خواند متعجب شده
بودند. ناگهان ندیمه‌های قصر اطلاع دادند کیومرث از دنیا رفته است و همان لحظه اعلام کردند
خروسی که بی ‌وقت بخواند خروس بی‌محل است.